جدول جو
جدول جو

معنی خورد کردن - جستجوی لغت در جدول جو

خورد کردن(تَ)
ریزه ریزه کردن. (ناظم الاطباء). خرد کردن.
- خورد کردن خرمن، درهم کوفتن ساقه و سنبله و جدا کردن کاه از دانه. این عمل آن است که دانه ها را بواسطۀ جنجل از سنبل اخراج نموده کاه را بطرفی و گندم را بطرفی جمع کنند اما خرمنگاه که محل کوبیدن خرمن باشد در جای بلندی ترتیب داده میشد که هوایش نیک باشد. (از قاموس کتاب مقدس).
، له کردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
خورد کردن
ریزه ریزه کردن
تصویری از خورد کردن
تصویر خورد کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آبخورد کردن
تصویر آبخورد کردن
توقف کردن، برای مثال شه عالم آهنج گیتی نورد / در آن خاک یک ماه کرد آبخورد (نظامی۵ - ۹۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
همدیگر را دیدن، ملاقات کردن، تصادف کردن، کنایه از باشدت وخشونت رفتار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
ریز کردن، کوبیدن و نرم کردن
فرهنگ فارسی عمید
(غَ شُ دَ)
نوردیدن. طی کردن:
بدین گونه می کرد ره را نورد
زمان زیر گردون زمین زیر گرد.
نظامی.
ملک فیروزفرمود در شهرها سیاحت باید کرد و زمین ها را مساحت ونورد، هر کجا نظر اختیار تو پسندد. (ترجمه محاسن اصفهان ص 19) ، مسّاحی. اندازه گیری. (یادداشت مؤلف) ، مبارات. (یادداشت مؤلف) ، نبرد کردن. رجوع به نورد به معنی جنگ و خصومت و ناورد شود: المشاعره، با کسی به شعر نورد کردن. المصابره، با کسی به صبر نورد کردن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ شِ کَ تَ)
خورش ساختن. خورش درست کردن. خورش تهیه کردن، خورش دادن. طعام دادن:
بصفت چون خری بماند راست
که بشیر سگش خورش کردند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(مُ زَ حَ)
تصادف کردن. ملاقات کردن. رجوع به برخورد و برخوردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
بهم رسیدن دو یا چند تن همدیگر را دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مورد کردن
تصویر مورد کردن
سرخ کردن: (وز بهر آنکه روی بود سرخ خوبتر گلنار روی خویش مورد کند همی) (منوچهری. چا. 115: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
((خُ کَ دَ))
از هم پاشیدن، ریزریز کردن، کشتن، نابود کردن
فرهنگ فارسی معین
برخوردن، به هم رسیدن، ملاقات کردن، تصادف کردن، تصادم کردن، تلاقی کردن، مصادف شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
تصطدم
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
Crunching
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
Bump
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
heurter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
ٹکرانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
сталкивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
stoßen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
зіткнутися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
zderzyć się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
ধাক্কা খাওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
kugonga
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
부딪히다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
衝突する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
להיתקל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
टकराना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
golpear
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
menabrak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی